امروز، ما در مورد دو روش مهم تفکر یاد خواهیم گرفت: ایمان و عقلانیت. اینها ایدههایی هستند که به ما کمک میکنند جهان را درک کنیم و در زندگی خود انتخاب کنیم. گاهی اوقات قلب ما یک چیز میگوید و ذهن ما چیز دیگری. این چیزی است که ما آن را "تنش" بین ایمان و عقلانیت مینامیم. اگرچه این ایدهها متفاوت به نظر میرسند، اما هر دو به ما در یادگیری و رشد کمک میکنند. در این درس، بررسی خواهیم کرد که ایمان به چه معناست و عقلانیت به چه معناست و خواهیم دید که چگونه گاهی اوقات آنها با یکدیگر موافق نیستند.
ما از زبان ساده و مثالهای دوستانه استفاده میکنیم تا به همه کمک کنیم مطالب را درک کنند. به یاد داشته باشید که اشکالی ندارد که سؤال داشته باشید و با استفاده از قلب و ذهن خود یاد بگیرید. بیایید سفر خود را برای درک این ایدهها که بسیاری از مردم در مورد آنها صحبت میکنند، آغاز کنیم.
ایمان کلمهای است که وقتی به چیزی اعتماد داریم، حتی اگر نتوانیم آن را ببینیم یا به راحتی آن را اثبات کنیم، از آن استفاده میکنیم. مانند این است که در قلب خود احساسی گرم داشته باشید که به شما میگوید چیزی درست است. به عنوان مثال، ممکن است به این اعتماد داشته باشید که خانوادهتان شما را دوست دارند، حتی زمانی که به آنها نگاه نمیکنید. این اعتماد نوعی ایمان است.
راه دیگر برای نگاه کردن به ایمان، این است که آن را به عنوان باور به چیزی خاص بدون نیاز به تمام جزئیات ببینیم. بسیاری از مردم به یک قدرت مهربان یا یک نیروی دلسوز اعتقاد دارند که جهان را به مکانی بهتر تبدیل میکند. آنها با قلب خود به آن اعتقاد دارند. این باور میتواند مربوط به یک داستان، یک وعده یا یک افسانه باشد. وقتی یک افسانه در مورد یک قهرمان شجاع میشنوید، ممکن است به قهرمان ایمان داشته باشید، حتی اگر میدانید که این یک داستان است.
ایمان همچنین بخشی از بسیاری از سنتهای خانوادگی و جشنهای ویژه است. مردم گاهی اوقات به این دلیل سرود میخوانند یا دعا میکنند که به چیزی بزرگتر از خودشان ایمان دارند. این اعتماد به آنها کمک میکند تا احساس شجاعت و دوست داشته شدن کنند. در زندگی روزمره، ایمان وقتی میترسیم یا مطمئن نیستیم، به ما آرامش میدهد.
عقلانیت یکی دیگر از ایدههای مهم است. به معنای تفکر دقیق و استفاده از ایدههای روشن است. وقتی از ذهن خود استفاده میکنید و سوال میپرسید، منطقی عمل میکنید. عقلانیت مانند کارآگاهی است که به دنبال سرنخها و دلایل میگردد. به عنوان مثال، اگر ابرهای تیره را در آسمان ببینید، ممکن است فکر کنید: «به زودی باران میبارد»، زیرا قبلاً ابرها را دیدهاید.
عقلانیت به ما کمک میکند تا با بررسی حقایق و شواهد، درستی ایدههایمان را بررسی کنیم. این مانند حل یک پازل و اطمینان از درست بودن هر قطعه است. شما هنگام شمارش اعداد، تصمیم گیری در مورد اینکه چه چیزی درست است یا یادگیری نحوه رشد گیاهان، از تفکر عقلانی استفاده میکنید. این روشی برای درک جهان با پرسیدن «چرا؟» و «چگونه؟» است.
هر روز، عقلانیت در مدرسه و خانه به ما کمک میکند. وقتی چیزهای جدیدی را در کلاس یاد میگیرید، از ذهن خود برای به خاطر سپردن حقایق و حل مشکلات استفاده میکنید. عقلانیت به شما میگوید که کار خود را دوباره بررسی کنید یا اگر چیزی را نفهمیدید از معلم بپرسید.
تنش بین ایمان و عقلانیت زمانی اتفاق میافتد که باور به چیزی و تفکر دقیق در مورد آن با هم مطابقت نداشته باشند. این میتواند مانند یک طنابکشی کوچک در ذهن شما باشد. دو دوست را تصور کنید که گاهی اوقات در مورد اینکه کدام بازی را انجام دهند، توافق ندارند. یکی از دوستان ممکن است به دنبال سرگرمی و اعتماد باشد، در حالی که دیگری قوانین و دلایل روشن را میخواهد. وقتی این دو ایده با هم مخالف باشند، میتواند گیجکننده به نظر برسد.
برای مثال، ممکن است داستانی در مورد موجودی جادویی که میتواند پرواز کند بشنوید. ممکن است قلبتان هیجانزده شود و به شما بگوید که باور به جادو فوقالعاده است. اما ذهنتان ممکن است بپرسد: «چطور موجودی میتواند بدون بال یا موتور پرواز کند؟» وقتی به این تردیدها فکر میکنید، تنشی آغاز میشود. این احساسی است که در آن به نظر میرسد ایمان و عقلانیت به طرق مختلف به هم نزدیک میشوند.
این تنش به این معنی نیست که یک ایده اشتباه است. این فقط نشان میدهد که احساسات و تفکر ما گاهی مسیرهای متفاوتی را طی میکنند. هم ایمان و هم عقلانیت روشهای خاص خود را برای کمک به ما در یادگیری و ایمن بودن در تصمیماتمان دارند.
بیایید به چند مثال ساده نگاه کنیم تا این ایدهها را در عمل ببینیم. تصور کنید که یک روز ابری است. ممکن است با قلب خود باور داشته باشید که خورشید به زودی دوباره خواهد درخشید، زیرا به آنچه بزرگسالان به شما گفتهاند اعتماد دارید. این نمونهای از ایمان است. شما به وعده یک روز جدید اعتقاد دارید.
حالا، به آنچه در بیرون میبینید فکر کنید. چشمان شما متوجه ابرهای خاکستری و هوای خنک میشوند. ذهن شما از عقلانیت استفاده میکند تا بگوید: «امروز خورشید پنهان است، بنابراین ممکن است نور من کمسوتر باشد.» در این لحظه، قلب و ذهن شما ممکن است کمی متفاوت احساس کنند و این اشکالی ندارد.
مثال دیگری را در نظر بگیرید: شما یک داستان مورد علاقه در مورد یک باغ جادویی دارید که در آن گلها صحبت میکنند و بازی میکنند. وقتی به داستان گوش میدهید، قلب شما سرشار از شادی میشود زیرا شما را خوشحال و آرام میکند. اما بعد، به بیرون نگاه میکنید و میبینید که گلها واقعاً صحبت نمیکنند. ذهن شما، با استفاده از عقلانیت، به شما میگوید که آنها فقط در داستانها صحبت میکنند.
این نشان میدهد که چگونه ایمان و عقلانیت متفاوت عمل میکنند. ایمان تخیل شما را پر از شگفتی و شادی میکند. عقلانیت به شما کمک میکند تا درک کنید که برخی ایدهها متعلق به داستانها و رویاها هستند.
اگرچه ایمان و عقلانیت گاهی اوقات مانند یک مسابقه طنابکشی به نظر میرسند، اما میتوانند به خوبی با هم همکاری کنند. تصور کنید که در حال ساختن یک برج بلوکی بلند هستید. قلبتان به شما میگوید که این برج در اتاق بهترین خواهد بود زیرا به مهارتهای خود ایمان دارید. در عین حال، ذهنتان به شما کمک میکند تا هر بلوک را با دقت متعادل کنید تا برج فرو نریزد.
این ترکیب ایدهها مهم است. ایمان به ما امید و شجاعت میدهد تا چیزهای جدید را امتحان کنیم. عقلانیت ابزاری در اختیار ما قرار میدهد تا بررسی کنیم که ایدههایمان به درستی کار میکنند. وقتی هنر خلق میکنید، ممکن است ایدههای بکری در مورد رنگها و شکلها داشته باشید، زیرا آن را در قلب خود احساس میکنید. سپس، به این فکر میکنید که کدام رنگها در کنار هم زیبا به نظر میرسند. هر دو ایده به شما کمک میکنند تا چیزی زیبا خلق کنید.
گاهی اوقات، مردم هنگام یادگیری قوانین دنیای طبیعی، هم از ایمان و هم از عقلانیت استفاده میکنند. آنها ممکن است احساس کنند که طبیعت جادویی و پر از شگفتی است، در حالی که همزمان از علم برای یادگیری نحوه رشد گیاهان و چگونگی بارش باران استفاده میکنند. به این ترتیب، هم قلب و هم ذهن آنها شاد است و با هم کار میکنند.
در کلاس درس و خانه، ممکن است متوجه شویم که دوستان و خانوادهمان نظرات متفاوتی در مورد بهترین باور دارند. یک نفر ممکن است بگوید: «من به جادو اعتقاد دارم چون به من احساس امنیت میدهد»، در حالی که دیگری ممکن است بگوید: «من به علم اعتقاد دارم چون به من نشان میدهد که چیزها چگونه کار میکنند.» هر دو ایده از یک منبع مهربانانه سرچشمه میگیرند و به آنها کمک میکنند در جهان احساس راحتی کنند.
گوش دادن به دیگران و احترام به ایدههایشان بسیار مهم است. با به اشتراک گذاشتن افکارمان، میتوانیم روشهای جدیدی برای نگاه کردن به جهان بیاموزیم. حتی اگر ایدههایمان به جهات مختلفی کشیده شوند، میتوانیم از ذهنمان برای پرسیدن سوال و از قلبمان برای مهربانی استفاده کنیم. این تعادل به همه ما کمک میکند تا متفکران و دوستان بهتری باشیم.
وقتی گوش میدهیم، یاد میگیریم که هر فرد روش خودش را برای درک مسائل دارد. برخی از دوستان ما ممکن است بیشتر به داستانها و احساسات اعتماد کنند و برخی دیگر ممکن است بیشتر به حقایق و شواهد اعتماد کنند. هر دو روش تفکر برای غنی و پربار کردن ایدههای ما مهم هستند.
داستانها راهی شگفتانگیز برای کاوش در ایدههای ایمان و عقلانیت هستند. در بسیاری از افسانهها، قهرمانان از اعتماد خود به یک قدرت جادویی برای انجام کارهای شگفتانگیز استفاده میکنند. قلب آنها به یک پایان خوش ایمان دارد، حتی زمانی که مسیر دشوار به نظر میرسد. در عین حال، این قهرمانان اغلب با تفکر دقیق و یافتن سرنخها، معماها را حل میکنند یا بر چالشها غلبه میکنند.
تصور کنید که به داستانی درباره یک شوالیه شجاع گوش میدهید. شوالیه معتقد است که یک قلب مهربان میتواند بر هر مانعی غلبه کند. با این حال، شوالیه همچنین باید یک معما را حل کند تا دری مخفی را باز کند. این نشان میدهد که هم ایمان و هم عقلانیت مورد نیاز است. ایمان به شوالیه امید میدهد و عقلانیت به او کمک میکند تا معما را حل کند.
داستانها به ما کمک میکنند تا ببینیم حتی اگر ایدههایمان متفاوت به نظر برسند، میتوانند با هم هماهنگ باشند. وقتی داستانی را میشنوید، ممکن است ابتدا با قلبتان احساس هیجان کنید و سپس تعجب کنید که چگونه همه چیز با ذهنتان هماهنگ است. هر دو احساس زیبا و بخشهای مهمی از یادگیری هستند.
در اینجا مثالهای روزمره بیشتری برای توجه به تعادل بین ایمان و عقلانیت در زندگی شما آورده شده است. وقتی به دوستی که غمگین است کمک میکنید، قلبتان به شما میگوید که مهربان و دلسوز باشید. این ایمان به خوبی انسانهاست. ذهن شما همچنین به شما کمک میکند تا به راههایی برای شاد کردن دوستتان فکر کنید، مانند به اشتراک گذاشتن یک اسباببازی یا کشیدن یک نقاشی. هم قلب و هم ذهن شما برای یک هدف خوب با هم کار میکنند.
مثال دیگر وقتی است که صبح از خواب بیدار میشوید. ایمان شما ممکن است به شما کمک کند باور کنید که امروز یک روز فوقالعاده خواهد بود. در همین حال، ذهن منطقی شما ممکن است بررسی کند که آیا هوا خوب است یا خیر تا بدانید چه بپوشید. با هم، شما آمادهاید تا از روز لذت ببرید و در انتخابهایتان ایمن باشید.
وقتی بازی میکنید، گاهی اوقات به دوستتان اعتماد میکنید که منصفانه بازی کند. این اعتماد، ایمان است. در عین حال، با تفکر دقیق در مورد حرکات خود، از قوانین بازی پیروی میکنید. به این ترتیب، در عین حال که منصفانه و هوشمندانه عمل میکنید، از بازی لذت میبرید.
یادگیری سفری است که هم از ایمان و هم از عقلانیت استفاده میکند. با بزرگ شدن، یاد خواهید گرفت که گاهی اوقات باید به چیزهایی که نمیتوانید ببینید اعتماد کنید و گاهی اوقات باید حقایق را با ذهن خود بررسی کنید. این مانند داشتن دو ابزار ویژه در جعبه ابزار شماست. یکی از ابزارها احساس گرم ایمان شماست و دیگری ذهن دقیق و پرسشگر شماست.
شاید از خود بپرسید که چگونه باید تصمیم بگیرید چه زمانی از هر ابزار استفاده کنید. اگر گیج شدهاید، اشکالی ندارد که از والدین یا معلمان خود کمک بخواهید. آنها میتوانند به شما کمک کنند تا ببینید هر دو روش تفکر مهم هستند. به عنوان مثال، هنگام یادگیری کلمات جدید، به این اعتماد دارید که یک کلمه به معنای خاصی است زیرا کسی آن را برای شما توضیح داده است و سپس با استفاده از آن در یک جمله، در مورد کلمه فکر میکنید. با گذشت زمان، یاد میگیرید که هم قلب و هم ذهن شما به شما در درک زبان و داستانها کمک میکنند.
در مدرسه، وقتی درباره طبیعت یاد میگیرید، ممکن است شگفتی درختان و گلها را با قلب خود احساس کنید. سپس ذهن شما میپرسد: «آنها چگونه رشد میکنند؟» و شما چیزهایی مانند آبیاری و نور خورشید را یاد میگیرید که به زندگی گیاهان کمک میکنند. این به معنای استفاده از ایمان با احساس شگفتی و عقلانیت با یافتن دلایل است.
دنیا پر از آدمهایی است که به چیزهای مختلفی اعتقاد دارند. در بعضی خانوادهها، ایمان از طریق جشنهای خاص، سرودها و دعاها نشان داده میشود. در خانوادههای دیگر، مردم ممکن است برای توضیح جهان به حقایق و شواهد توجه زیادی داشته باشند. هر دو ایده برای بافت زیبای دنیای ما مورد نیاز است.
برای مثال، در یک فرهنگ، مردم ممکن است با رقص و آواز، جشنی را برگزار کنند تا ایمان خود را به نیروی مهربانی که از آنها مراقبت میکند، نشان دهند. در فرهنگ دیگری، مردم ممکن است ستارگان را مطالعه کنند و یاد بگیرند که زمین چگونه حرکت میکند. هر دو گروه از ایدههای قلب و ذهن خود استفاده میکنند. این به ما نشان میدهد که اگرچه ایدههای ما در مورد ایمان و عقلانیت ممکن است متفاوت باشد، اما به جالب و پر از زندگی شدن دنیای ما کمک میکند.
با گوش دادن به داستانهایی از فرهنگهای مختلف، یاد میگیرید که فقط یک راه برای دیدن جهان وجود ندارد. یاد میگیرید که برخی افراد در قلب خود از اعتماد قوی استفاده میکنند و برخی دیگر در ذهن خود از تفکر دقیق. هر روش تفکر، رشتهای رنگارنگ به تار و پود زندگی ما میافزاید.
کشاورزی را تصور کنید که صبح زود از خواب بیدار میشود تا از حیوانات و محصولات مراقبت کند. کشاورز ایمان دارد که اگر با عشق به خاک رسیدگی کند، محصول خوبی خواهد داد. در عین حال، او با برنامهریزی دقیق میزان آب و غذای مورد نیاز گیاهان، از عقلانیت استفاده میکند. قلب پر از اعتماد و ذهن منطقی او هر دو به او در موفقیت کمک میکنند.
یک مثال واقعی دیگر، معلمی است که به کودکان در یادگیری کمک میکند. معلم به قدرت مهربانی و آموزش اعتقاد دارد. این ایمان است. اما معلم همچنین با بررسی جزئیات یک طرح درس، از عقلانیت نیز استفاده میکند تا مطمئن شود همه چیز واضح است. با ترکیب هر دو، معلم کلاس درس را به مکانی تبدیل میکند که یادگیری در آن سرگرمکننده و امن است.
این داستانها نشان میدهند که استفاده از ایمان و عقلانیت در کارهای روزمره امری طبیعی است. چه در حال پرورش یک باغ باشید، چه در حال کمک به یک دوست، یا در حال درس خواندن در کلاس، احساسات و تفکر دقیق هر دو با هم ترکیب میشوند تا اعمال شما را قوی و مهربانانه کنند.
دانستن چگونگی ایجاد تعادل بین این دو طرز فکر مفید است. در اینجا چند ایده وجود دارد که میتوانید به خاطر بسپارید:
به قلبتان گوش دهید: وقتی احساسی قوی مانند عشق یا امید را تجربه میکنید، این قلب شماست که با شما صحبت میکند. وقتی به آرامش یا الهام نیاز دارید، به این احساس اعتماد کنید.
از ذهنتان استفاده کنید: سوال بپرسید و به دنبال سرنخ باشید. وقتی چیزی جدید میبینید یا میشنوید، در مورد آن فکر کنید. این به شما کمک میکند تا درباره جهان بیشتر بدانید.
با افراد مورد اعتماد صحبت کنید: اگر احساس ناامنی میکنید، با والدین، معلم یا دوست خود صحبت کنید. آنها میتوانند به شما کمک کنند تا بفهمید در قلبتان چه احساسی دارید و در ذهنتان چه فکر میکنید.
از داستانها و حقایق لذت ببرید: کتابهایی بخوانید که داستانهای جادویی تعریف میکنند و همچنین کتابهایی که نحوهی کار اشیا را توضیح میدهند. به این ترتیب، از هر دو دنیا نهایت استفاده را میبرید.
استفاده همزمان از قلب و ذهن مانند داشتن دو بال است که به شما کمک میکند در سفر یادگیری خود به اوج پرواز کنید. وقتی این دو با هم کار میکنند، میتوانید زیبایی را هم در احساسات و هم در واقعیتها ببینید.
مواقعی وجود دارد که ایمان و عقلانیت ما را به جهات مختلفی میکشند. ممکن است در قلب خود نسبت به چیزی یک جور احساس کنید و سپس در ذهن خود طور دیگری فکر کنید. این احساس، تضاد یا تنش نامیده میشود. این یک بخش طبیعی از بزرگ شدن و یادگیری در مورد جهان است.
تصور کنید که درونتان صدای کوچکی دارید که عاشق یک افسانه درباره حیواناتی است که صحبت میکنند. همزمان، صدای کوچک دیگری میپرسد: «اما آیا حیوانات واقعاً صحبت میکنند؟» این لحظه خوبی برای استفاده از هر دو ایده است. میتوانید با قلبتان از جادوی داستان لذت ببرید و سپس از ذهنتان برای درک این موضوع استفاده کنید که در زندگی واقعی، حیوانات از طریق صداها و اعمال به روش خودشان صحبت میکنند.
این درگیری میتواند مانند یک بحث دوستانه در ذهن شما باشد. ممکن است گیجکننده به نظر برسد، اما به شما کمک میکند یاد بگیرید که سوال بپرسید و چیزهای جدیدی کشف کنید. هر بار که با این تنش روبرو میشوید، عاقلتر میشوید و یاد میگیرید که جهان را بهتر درک کنید.
سفر یادگیری شما مانند یک ماجراجویی بزرگ است. هر روز چیزهای جدیدی میبینید که شما را شگفتزده و هیجانزده میکند. وقتی به آسمان نگاه میکنید، به حرکت ابرها توجه میکنید یا رنگهای روشن یک باغ را میبینید، هم از ایمان و هم از عقلانیت استفاده میکنید. ایمان به شما کمک میکند طبیعت را همانطور که هست دوست داشته باشید؛ عقلانیت به شما کمک میکند یاد بگیرید که چرا آسمان آبی است یا چرا باران از ابرها میبارد.
هر تجربهای در زندگی به شما فرصتی میدهد تا قلب و ذهنتان را با هم به کار بگیرید. وقتی از یک پارک بازدید میکنید، ممکن است احساس شادی کنید زیرا به این باور دارید که آن روز، روز خوشی خواهد بود. در عین حال، میبینید که درختان چگونه در باد تکان میخورند و به رشد آنها فکر میکنید. این لحظات به شما میآموزند که حقیقت و زیبایی از منابع بسیاری سرچشمه میگیرند.
با استفاده از هر دو طرف، شما به یک دوست مهربانتر، یک یادگیرنده بهتر و یک فرد متفکر تبدیل میشوید. به یاد داشته باشید که هر ایدهای، چه از قلب شما باشد و چه از ذهن شما، مهم است. آنها به شما کمک میکنند دنیا را در رنگها و اشکال مختلف ببینید.
امروز، ما چیزهای زیادی در مورد تنش بین ایمان و عقلانیت آموختیم. ما دیدیم که:
ایمان یعنی با قلب به چیزی اعتماد کردن. به ما کمک میکند امید، عشق و گرما را احساس کنیم، حتی زمانی که با چشمانمان آن را نمیبینیم.
عقلانیت به معنای استفاده از ذهن برای تفکر دقیق و جستجوی سرنخها است. این به ما کمک میکند تا با پرسیدن سوال و حل معما، جزئیات دنیای خود را درک کنیم.
گاهی اوقات این دو طرز فکر ما را به جهات مختلفی میکشانند. به این تنش میگویند. این بخش طبیعی از یادگیری و رشد است.
مثالهای روزمره، مانند خواندن داستان، بازی کردن یا حتی نگاه کردن به آب و هوا، به ما نشان میدهند که چگونه قلب و ذهن ما با هم کار میکنند.
ما یاد گرفتیم که اشکالی ندارد لحظاتی داشته باشیم که احساس سردرگمی کنیم. در این لحظات، صحبت کردن با دوستان مورد اعتماد، والدین یا معلمان مفید است.
فرهنگها و خانوادههای مختلف گاهی به چیزهای متفاوتی اعتقاد دارند، و این بخش زیبایی از دنیای ماست. مردم هم از ایمان و هم از تفکر منطقی به روشهای خاص خود استفاده میکنند.
با متعادل کردن احساسات گرم خود با تفکر دقیق، میتوانیم به افرادی قوی، مهربان و خردمند تبدیل شویم.
همیشه به یاد داشته باشید: احساس امید و اعتماد در قلبتان و در عین حال استفاده از ذهنتان برای یادگیری در مورد جهان، فوقالعاده است. این دو روش تفکر به شما کمک میکنند هر روز رشد کنید. آنها مانند دو مداد رنگی هستند که تصویر شما از زندگی را زیباتر میکنند. هنگام کاوش، پرسیدن سوال و لذت بردن از هر لحظه از ماجراجویی خود در یادگیری، از هر دوی آنها استفاده کنید.
این درس را در قلب و ذهن خود نگه دارید و به کاوش ایدههای جدید ادامه دهید. دانستن اینکه ایمان و عقلانیت هر کدام نقشهای مهم خود را دارند، به شما کمک میکند تا بسیاری از چیزهای اطراف خود را درک کنید. وقتی مهربانی را با کنجکاوی ترکیب میکنید، آیندهای پر از شگفتی و دانش خواهید ساخت.