امروز، ما یک موضوع جالب را بررسی خواهیم کرد: ادراک و واقعیت. اینها ایدههای بزرگی هستند که به ما نشان میدهند چگونه دنیای اطراف خود را میبینیم و درک میکنیم. اگرچه این ایدهها از شاخهای از فلسفه به نام متافیزیک میآیند، اما ما از کلمات ساده و مثالهای روزمره برای یادگیری آنها استفاده خواهیم کرد. در این درس، شما یاد خواهید گرفت که چگونه حواس شما با مغزتان برای ایجاد تصویری از جهان کار میکنند و چگونه گاهی اوقات ممکن است آن تصویر با آنچه واقعاً وجود دارد متفاوت باشد.
ادراک، روشی است که ما از حواس خود برای یادگیری در مورد جهان استفاده میکنیم. چشمان ما میبینند، گوشهای ما میشنوند، بینی ما بو میکند، زبان ما مزه میکند و پوست ما حس میکند. همه این حواس پیامهایی را به مغز ما میفرستند. وقتی مغز این پیامها را دریافت میکند، تصویری از آنچه در اطراف ماست در ذهن ما ایجاد میکند. حتی یک شیء ساده مانند یک توپ رنگارنگ توسط چشمان ما دیده میشود و مغز ما به ما میگوید: "این یک توپ است!"
گاهی اوقات حواس ما میتوانند فریب بخورند. برای مثال، وقتی به یک خطای دید نگاه میکنید، چشمان شما ممکن است چیزی را ببیند که دقیقاً آن چیزی نیست که به نظر میرسد. تصور کنید نقاشیای میبینید که به نظر میرسد در حال حرکت است یا شکلش تغییر میکند. حتی اگر تصویر ثابت باشد، مغز شما ممکن است وقتی به آن نگاه میکنید فکر کند که متفاوت است. این نشان میدهد که درک ما گاهی اوقات با آنچه واقعاً درست است متفاوت است.
ادراک مهم است زیرا به ما کمک میکند تا ایمن بمانیم و از جهان لذت ببریم. وقتی قبل از عبور از خیابان به هر دو طرف نگاه میکنید یا با دقت به یک دوست گوش میدهید، از ادراک خود استفاده میکنید. این به شما امکان میدهد محیط اطراف خود را درک کنید و انتخابهای خوبی داشته باشید.
واقعیت چیزی است که حقیقت دارد و واقعاً وجود دارد. واقعیت، وضعیت واقعی چیزها است، مهم نیست که ما چگونه آنها را میبینیم یا در موردشان فکر میکنیم. برای مثال، وقتی اسباببازی مورد علاقهتان را روی قفسه میبینید، آن اسباببازی در واقعیت وجود دارد. چه به آن نگاه کنید و چه نکنید، آنجاست.
گاهی اوقات آنچه حواس ما به ما میگویند ممکن است با ماهیت واقعی چیزها مطابقت نداشته باشد. رنگهای درخشان رنگینکمان را در نظر بگیرید. رنگینکمان بسیار روشن و رنگارنگ به نظر میرسد و حتی ممکن است به اندازه کافی نزدیک به نظر برسد که بتوان آن را لمس کرد. اما در واقعیت، رنگینکمان از نور و قطرات آب در آسمان ساخته شده است. شما نمیتوانید دستتان را دراز کنید و آن را بگیرید. این نشان میدهد که آنچه ما درک میکنیم گاهی اوقات ممکن است کمی با حقیقت واقعی متفاوت باشد.
درک تفاوت بین ادراک و واقعیت به ما کمک میکند تا با دقت به سرنخهایی که حواس و مغزمان میدهند نگاه کنیم. به ما میآموزد که در مورد آنچه میبینیم، میشنویم یا احساس میکنیم، سؤال بپرسیم.
ادراک و واقعیت مانند دو قطعه یک پازل عمل میکنند. حواس ما نکاتی را در مورد جهان جمعآوری میکنند و مغز ما این نکات را کنار هم قرار میدهد تا تصویری را در ذهن ما شکل دهد. با این حال، تصویری که توسط مغز ما (ادراک ما) ایجاد میشود، همیشه دقیقاً همان چیزی نیست که واقعاً وجود دارد (واقعیت).
سایهای را روی دیوار در نظر بگیرید. سایه برای ما مانند یک شیء به نظر میرسد. ممکن است در مقایسه با شیء سازندهاش، بزرگ، کوچک یا با شکلی متفاوت به نظر برسد. اما در واقع، سایه فقط ناحیهای است که نور در آن مسدود شده است. خود شیء واقعیت واقعی است و سایه فقط یادآوری نحوه عملکرد نور است. این مثال ساده نشان میدهد که ادراک ما گاهی اوقات میتواند تصویری به ما بدهد که شبیه واقعیت است اما دقیقاً همان نیست.
وقتی یاد میگیریم ادراکات خود را با واقعیت مقایسه کنیم، در درک دنیای اطرافمان بهتر میشویم. یاد میگیریم که استفاده از بیش از یک حس یا بررسی آن با حواس دیگر در صورت احساس سردرگمی مهم است.
متافیزیک کلمهی سنگینی است، اما به ما کمک میکند تا سوالات مهمی مانند « واقعاً چه چیزی واقعی است؟ » بپرسیم. این شاخه از فلسفه به ایدههایی میپردازد که فراتر از آنچه میتوانیم ببینیم، بشنویم یا لمس کنیم، هستند. متافیزیک از ما میخواهد که عمیقتر به مسائل فکر کنیم. اگرچه متافیزیک میتواند برای بزرگسالان سخت باشد، اما میتوانیم با پرسیدن سوالات ساده در مورد دنیای خود، کمی از آن را یاد بگیریم.
میتوانید متافیزیک را به عنوان یک عینک خاص در نظر بگیرید. وقتی این عینک را به چشم میزنید، ممکن است از خود بپرسید که آیا چیزی بیش از ظاهر آن وجود دارد یا خیر. برای مثال، وقتی درختی را میبینید، ممکن است بگویید: « این درخت بلند و سبز است. » اما با استفاده از «عینک متافیزیک» خاص خود، ممکن است از خود بپرسید: « چه چیزی باعث رشد این درخت میشود؟ درون آن چیست؟ »
این روش تفکر، کنجکاوی را تشویق میکند. حتی به عنوان زبانآموزان جوان، پرسیدن سوال به شما کمک میکند چیزهای جدیدی کشف کنید و زندگی را عمیقتر درک کنید.
بیایید به چند مثال روزمره نگاه کنیم که تفاوت بین آنچه میبینیم (ادراک) و آنچه واقعاً وجود دارد (واقعیت) را نشان میدهد:
هر یک از این مثالها به ما نشان میدهد که حواس ما میتوانند داستانی را برای ما تعریف کنند که گاهی با حقیقت متفاوت است. مهم است که قبل از تصمیمگیری در مورد واقعیت، با دقت نگاه کنیم و تمام سرنخها را در نظر بگیریم.
مغز شما بسیار هوشمند است. هر روز پیامهایی از چشمها، گوشها، بینی و پوست شما دریافت میکند. وقتی یک سیب قرمز روشن میبینید یا یک آهنگ جذاب میشنوید، مغز شما تمام این جزئیات را جمعآوری میکند و تصویری در ذهن شما ایجاد میکند. این تصویر، برداشت شما از آنچه در اطرافتان است، میباشد.
مغز خود را مانند یک استاد پازل در نظر بگیرید. مغز قطعات کوچک زیادی (پیامهای دریافتی از حواس شما) را میگیرد و آنها را کنار هم قرار میدهد تا یک تصویر کامل تشکیل دهد. گاهی اوقات ممکن است چند قطعه گم شده باشند یا کاملاً با هم جور نباشند و مغز شما تا جایی که میتواند جاهای خالی را پر میکند. به همین دلیل است که ممکن است اشیاء از یک نفر به نفر دیگر کمی متفاوت به نظر برسند، حتی زمانی که همه شما یک شیء را میبینید.
این فرآیند به شما کمک میکند از دنیای خود لذت ببرید، اما همچنین به شما یادآوری میکند که گاهی اوقات تصویری که مغز شما میسازد ممکن است کاملاً با واقعیت مطابقت نداشته باشد. یادگیری این موضوع میتواند به شما کمک کند کمی تعجب کنید و همیشه از خود بپرسید: « آیا آنچه من میبینم واقعاً تمام چیزی است که وجود دارد؟ »
دلایل زیادی وجود دارد که چرا ادراک ما ممکن است با واقعیت متفاوت باشد. یکی از دلایل این است که چشمان ما میتوانند توسط نور فریب بخورند. به عنوان مثال، وقتی در یک اتاق کم نور هستید و ناگهان برق نوری میبینید، ممکن است چشمان شما همه چیز را به وضوح نبیند. مغز شما ممکن است فکر کند چیزی آنجا وجود دارد، در حالی که فقط نور است که دارد حقه بازی میکند.
دلیل دیگر این است که تجربیات ما بر نحوهی دیدن چیزها تأثیر میگذارند. اگر یاد گرفتهاید که انتظار چیزی را به شیوهی خاصی داشته باشید، مغز شما ممکن است جزئیات را بر اساس آن انتظارات پر کند. به عنوان مثال، اگر همیشه کلاس درس خود را به عنوان مکانی روشن و شاد دیدهاید، حتی یک سایهی کوچک ممکن است باعث شود قبل از اینکه بفهمید واقعاً چیست، مکث کنید و تعجب کنید.
همچنین برای مغز ما معمول است که سعی کند چیزی را به سرعت درک کند. وقتی یک شکل عجیب و غریب در مه یا یک خط منحنی در یک گودال آب میبینید، مغز شما ممکن است حتی قبل از اینکه همه حقایق را بدانید، حدس بزند که چیست. این به شما کمک میکند سریع واکنش نشان دهید، که گاهی اوقات بسیار مهم است، اما همچنین میتواند به این معنی باشد که ذهن شما چیزها را کمی متفاوت از آنچه واقعاً هستند میبیند.
ادراک و واقعیت ما را به پرسیدن سوالات بزرگی در مورد زندگی سوق میدهد. این سوالات بخشی از متافیزیک هستند. اگرچه متافیزیک ممکن است کلمه پیچیدهای به نظر برسد، اما به سادگی به معنای تفکر در مورد واقعیت و چرایی وجود چیزها است.
وقتی میپرسید « چه چیزی یک درخت را درخت میکند؟ » یا « از کجا بفهمم چیزی واقعی است؟ » در واقع به متافیزیک فکر میکنید. این سؤالات به شما کمک میکنند تا بفهمید جهان لایههای زیادی دارد. چیزهایی که میبینید و لمس میکنید تنها بخشی از یک داستان بسیار بزرگتر هستند. جزئیات و اسرار پنهانی وجود دارد که منتظر کشف شدن هستند.
تصور کنید که یک نقشه گنج دارید. نکات روی نقشه مانند حواس شما هستند که به شما در یافتن گنج کمک میکنند. اما خود گنج واقعیت است. حتی اگر نقشه (ادراک شما) کامل نباشد، گنج (واقعیت) هنوز وجود دارد. این ایده شما را تشویق میکند که کنجکاو باشید و به جهان دقیقتر نگاه کنید و با هر قدم چیزهای بیشتری کشف کنید.
طبیعت پر از مثالهایی است که تفاوت بین ادراک و واقعیت را نشان میدهد. در ساعات مختلف روز به آسمان نگاه کنید. صبحها، آسمان ممکن است صورتی یا نارنجی به نظر برسد، در حالی که ظهر به آبی روشن تبدیل میشود. حواس شما به شما کمک میکنند این تغییرات را ببینید و مغزتان به شما میگوید که آسمان همیشه در حال تغییر است. با این حال، آسمان صرف نظر از رنگهایی که نشان میدهد، آسمان باقی میماند.
مثال دیگر، انعکاسهایی است که در آب میبینید. وقتی به یک برکه آرام یا یک دریاچه زلال نگاه میکنید، تصویر آینهای درختان و آسمان را میبینید. به نظر میرسد که در حال دیدن یک کپی واقعی از جهان هستید. با این حال، وقتی سنگریزهای را در آب میاندازید، تصویر موج میزند و تحریف میشود. این به ما میآموزد که اگرچه چشمان ما میتوانند تصاویر زیبایی را به ما نشان دهند، اما واقعیت میتواند هنگام تعامل با آن متفاوت باشد.
حتی در خانه یا کلاس درس خودتان، میتوانید این درسها را ببینید. یک پنجره ممکن است منظره بیرون را به شما نشان دهد، اما اگر شیشه را لمس کنید، میدانید که پنجره محکم است و مانند درختان یا ابرها حرکت نمیکند. این واقعیت ساده نشان میدهد که اگرچه چشمان شما ممکن است یک داستان را برای شما تعریف کنند، دستان شما میتوانند داستان واقعی را تأیید کنند.
هر روز، شما چیزهای مختلفی را از طریق حواس خود تجربه میکنید. هر تجربه، قطعهای به پازل درک جهان اضافه میکند. وقتی بیرون قدم میزنید، ممکن است خورشید درخشان را ببینید، صدای خشخش برگها را بشنوید و نسیم خنکی را حس کنید. همه این سرنخها به شما کمک میکنند تا تصویر خودتان را از آنچه اتفاق میافتد، بسازید.
به یاد داشته باشید که تصویر یا برداشت شما ممکن است منحصر به فرد باشد. ممکن است دوست شما همان ابر را ببیند و آن را شبیه یک حیوان غول پیکر تصور کند، در حالی که شما ممکن است اشکالی را ببینید که داستان متفاوتی را بیان میکنند. هر دو دیدگاه شما بازتابهای معتبری از نحوه عملکرد مغز شما هستند. با این حال، دنیای واقعی یکسان باقی میماند، حتی اگر ایدههای ما در مورد آن میتواند بسیار و متنوع باشد.
به همین دلیل است که به اشتراک گذاشتن آنچه میبینید و گوش دادن به دیگران بسیار مهم است. وقتی در مورد یک غروب خورشید زیبا یا یک صدای جالب صحبت میکنید، به همه کمک میکنید تا روشهای مختلف درک واقعیت را بیاموزند. طرز فکر منحصر به فرد شما مانند رنگی خاص است که به تصویر بزرگ زندگی میافزاید.
ما آموختهایم که ادراک ، روشی است که حواس ما جهان را به ما نشان میدهند و مغز ما بر اساس این سرنخها تصویری میسازد. واقعیت چیزی است که واقعاً وجود دارد، حتی زمانی که حواس ما ممکن است تصویر متفاوتی به ما ارائه دهند.
متافیزیک به ما کمک میکند تا سوالات عمیق و مهمی مانند «واقعاً چه چیزی واقعی است؟» بپرسیم. این سوالات ما را تشویق میکنند تا ایدههای خود را کاوش، تعجب و به اشتراک بگذاریم. مثالهای روزمره، مانند خم شدن مداد در آب، سایهها در یک روز آفتابی، رنگینکمان در آسمان و تصویر آینه، به ما نشان میدهند که درک ما گاهی کمی با واقعیت متفاوت است.
مغز ما یک یاریرسان قوی است و گاهی اوقات قطعات گمشده را پر میکند. مغز به سرعت کار میکند تا سرنخهایی را که توسط چشمها، گوشها و سایر حواس ما داده میشود، درک کند. این بدان معناست که تصویر موجود در ذهن ما ترکیبی از آنچه در اطراف ماست و آنچه مغز ما فکر میکند وجود دارد، است.
کاملاً اشکالی ندارد اگر آنچه میبینید دقیقاً همان چیزی نباشد که واقعاً هست. هر بار که متوجه تفاوتی میشوید، فرصتی برای یادگیری چیز جدیدی پیدا میکنید. سؤال بپرسید، با دقت نگاه کنید و از تمام حواس خود استفاده کنید. وقتی این کار را انجام میدهید، به یک کاوشگر بهتر و باهوشتر در زندگی تبدیل میشوید.
این ایدههای مهم را از درس ما مرور کنید:
با به خاطر سپردن این نکات، بهتر درک خواهید کرد که دنیا پر از شگفتی است. حواس شما به شما کمک میکنند تا سرنخها را جمعآوری کنید، در حالی که واقعیت ثابت میماند، حتی اگر ذهن ما گاهی اوقات آن را کمی متفاوت ببیند. هر روز جدید به شما فرصتی برای کاوش، پرسیدن و کشف میدهد. چشمان خود را کاملاً باز و ذهن خود را در مورد تمام آنچه تجربه میکنید کنجکاو نگه دارید.
همیشه به یاد داشته باشید که هر تصویری که مغز شما ایجاد میکند خاص است، حتی اگر کاملاً با واقعیت مطابقت نداشته باشد. یادگیری دیدن تفاوت، گامی بزرگ در درک بهتر جهان است.
از شما بابت خواندن این درس در مورد ادراک و واقعیت متشکرم. به کاوش ادامه دهید، سوال بپرسید و حقیقت را در هر شگفتی کوچکی که در اطراف خود میبینید، بیابید!