امروز قرار است در مورد نظریههای ذهن یاد بگیریم. این درس به ما کمک میکند تا بفهمیم ذهن ما چگونه کار میکند و چگونه میتوانیم در مورد افکار خود و احساسات دیگران فکر کنیم. ما از کلمات ساده و مثالهای روزمره استفاده خواهیم کرد. نظریههای ذهن به ما کمک میکنند تا سوالات بزرگی مانند «از کجا میدانم به چه فکر میکنی؟» و «چرا احساس شادی یا غم میکنم؟» بپرسیم. ما همچنین به ایدههایی از شاخهای از فلسفه به نام متافیزیک نگاهی خواهیم انداخت. متافیزیک به ما کمک میکند تا در مورد واقعیت، چگونگی وجود چیزها و چگونگی تناسب ذهن ما با دنیای اطرافمان سوال بپرسیم. اگرچه این ایدهها میتوانند بزرگ باشند، اما ما آنها را با استفاده از زبانی ساده و قابل فهم توضیح خواهیم داد.
ذهن ما بسیار مهم است. مانند نوری کوچک در درون ماست که به ما کمک میکند دنیا را به شیوهای خاص ببینیم. وقتی احساس شادی، خشم یا غم میکنید، این ذهن شماست که باعث میشود این احساسات را تجربه کنید. نظریههای ذهن سعی میکنند توضیح دهند که ذهن شما چگونه همه این کارهای شگفتانگیز را انجام میدهد. آنها همچنین به ما کمک میکنند تا بفهمیم چرا گاهی اوقات فکر میکنیم دیگران درست مانند ما احساس یا فکر میکنند. این درس شما را با ایدههای مختلف در مورد ذهن آشنا میکند، مانند این فکر که ذهن از بدن جداست و این ایده که مغز ما افکار ما را میسازد. همچنین خواهیم دید که چگونه اعمال روزمره ما، مانند بازی با دوستان یا لبخند زدن به کسی، میتواند سرنخهایی در مورد ماهیت ذهن به ما نشان دهد.
ذهن شما جایی است که تمام افکار، احساسات و ایدههای شما در آن زندگی میکنند. این بخشی از شماست که به شما کمک میکند داستان مورد علاقهتان را به خاطر بیاورید، معماهای ساده را حل کنید یا وقتی چیزی خندهدار است بخندید. حتی اگر نمیتوانید ذهن خود را مانند درخت یا گل ببینید، از طریق احساسی که در درون خود دارید میدانید که آنجاست. نوری کوچک را در قلب خود تصور کنید که هر بار چیز جدیدی یاد میگیرید یا لحظهای شاد را تجربه میکنید، میدرخشد. آن نور، ذهن شما در حال کار است.
ذهن در بسیاری از کارها به شما کمک میکند. به شما اجازه میدهد تصمیم بگیرید کدام بازی را انجام دهید یا چه خوراکیای را دوست دارید. وقتی در تاریکی میترسید، ذهن شماست که به شما میگوید دست کسی را بگیرید. وقتی دوستتان غمگین است، ذهنتان به شما کمک میکند تا احساسات او را درک کنید و در آن سهیم شوید. هر فکر یا احساسی از ذهن شما ناشی میشود و به همین دلیل است که بسیار مهم است. با یادگیری در مورد ذهن، یاد میگیرید که نه تنها خودتان، بلکه اطرافیانتان را نیز درک کنید.
نظریههای ذهن، ایدههایی هستند که سعی میکنند توضیح دهند ما چگونه فکر میکنیم، احساس میکنیم و خودمان و دیگران را درک میکنیم. آنها به ما کمک میکنند تا ببینیم چرا ممکن است بدانید که دوستتان خوشحال است، حتی اگر کلمهای نگوید. وقتی لبخند کسی را میبینید، ممکن است شما هم احساس خوشحالی کنید. این اتفاق میافتد زیرا شما درک میکنید که لبخند او از احساسی درونش ناشی میشود. نظریههای ذهن توضیح میدهند که چگونه ما این احساسات را درک میکنیم و چگونه یاد میگیریم که احساسات خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم.
این نظریهها به ما میگویند که ذهن ما چیزی نیست که روی طاقچه بنشیند؛ همیشه مشغول کار است. به عنوان مثال، وقتی میبینید دوستتان اسباببازی جدیدی گرفته است، ممکن است برای او هیجانزده شوید یا کمی حسادت کنید. ذهن شما مشغول این است که به شما بگوید اسباببازی دوستتان او را خوشحال میکند. ایدههای موجود در نظریههای ذهن به ما کمک میکنند تا درک کنیم که هر فرد دنیای درونی پر از افکار و احساسات خود را دارد. این درک، مهربان بودن، دلسوزی و صبور بودن با یکدیگر را آسانتر میکند.
متافیزیک کلمهای است که ممکن است بزرگ به نظر برسد، اما به ما کمک میکند تا در مورد سوالات بسیار مهمی فکر کنیم. این کلمه میپرسد: «واقعیت چیست؟» و «ذهن ما چگونه در جهان کار میکند؟» اگرچه این سوالات میتوانند سخت باشند، اما میتوانیم مانند معما به آنها فکر کنیم. تصور کنید که در شب به ستارهها نگاه میکنید. میتوانید چشمک زدن ستارهها را ببینید، اما جادوی پشت نور آنها ممکن است مرموز به نظر برسد. متافیزیک به ما کمک میکند تا آن رمز و راز را کشف کنیم، همانطور که به ما کمک میکند در مورد رمز و راز ذهن فکر کنیم.
وقتی از خود میپرسید که چرا وقتی بستنی مورد علاقهتان را میبینید احساس شادی میکنید یا چرا گاهی اوقات در تاریکی احساس ترس میکنید، در حال پرسیدن سوالات متافیزیکی در مورد ذهن خود هستید. این سوالات بسیار قدیمی هستند و بسیاری از افراد خردمند در مورد آنها فکر کردهاند. آنها سعی کردهاند بفهمند که آیا ذهن شما چیزی جدا از بدن شماست یا نتیجه عملکرد مغز شماست. اگرچه این ایدهها ممکن است بسیار بزرگ به نظر برسند، اما همه آنها در مورد درک اینکه شما چه کسی هستید و هر روز چه احساسی دارید، هستند.
چندین ایده مهم در نظریههای ذهن وجود دارد. ما به چهار دیدگاه ساده که بسیاری از مردم در طول زمان به اشتراک گذاشتهاند، نگاهی خواهیم انداخت. اگرچه این ایدهها از افکار بزرگ ناشی میشوند، میتوانیم آنها را با کلمات و مثالهای سادهای که در زندگی روزمره میبینید، توضیح دهیم.
دوگانهگرایی: برخی افراد معتقدند که ذهن و بدن دو چیز متفاوت هستند. آنها میگویند ذهن شما مانند یک روح یا شبح کوچک است که در درون شما زندگی میکند. تصور کنید که یک عروسک مورد علاقه دارید که با آن مانند یک دوست رفتار میکنید. اگرچه عروسک زنده نیست، اما گاهی اوقات تصور میکنید که قلب کوچکی دارد که احساس میکند. در دوگانهگرایی، متفکران میگویند که ذهن شما مانند آن است؛ دقیقاً مانند بدن شما نیست. این ایده مدتها پیش توسط افراد بسیار باهوش به اشتراک گذاشته شده است و به ما کمک میکند تصور کنیم که احساسات و افکار ما از بخش خاصی از ما ناشی میشود.
فیزیکالیسم: افراد دیگر فکر نمیکنند که ذهن از بدن جدا است. آنها معتقدند که هر چیزی که احساس میکنید و فکر میکنید از مغز شما ناشی میشود. میتوانید مغز خود را مانند رایانهای در نظر بگیرید که ایدهها را پردازش میکند. وقتی یک معمای جالب را حل میکنید یا تولد بهترین دوست خود را به یاد میآورید، به دلیل کاری است که در مغز شما اتفاق میافتد. فیزیکالیسم به ما میگوید که مغز ما منبع افکار، احساسات و ایدههای ماست. این دیدگاه به ما کمک میکند تا درک کنیم که هر اتفاقی که در ذهن شما میافتد، دلیلی در درون بدن شما دارد.
کارکردگرایی: این ایده کمی شبیه این است که بگوییم ذهن مانند یک ماشین کار میکند. یک ساعت را تصور کنید که هر قسمت آن نقش خاصی دارد. چرخدندهها و فنرها همگی با هم کار میکنند تا زمان را نشان دهند. در کارکردگرایی، ذهن به عنوان مجموعهای از قطعات دیده میشود که با هم کار میکنند تا به شما کمک کنند احساس شادی، غم یا هیجان کنید. مهم نیست که این افکار از کجا میآیند؛ مهم این است که چگونه با هم کار میکنند. ذهن شما مانند یک تیم است که هر بازیکن وظیفه خاصی دارد و در کنار هم، به شما کمک میکنند دنیای اطراف خود را درک کنید.
نوخاستهگرایی: نوخاستهگرایی شیوهای از تفکر است که به ما میگوید ذهن از اجزای کوچک زیادی که با هم کار میکنند، تشکیل شده است. یک پازل بزرگ را تصور کنید که هر قطعه آن مهم است. به خودی خود، یک قطعه پازل ممکن است جالب به نظر نرسد، اما وقتی همه قطعات در کنار هم قرار میگیرند، یک تصویر زیبا ایجاد میکنند. نوخاستهگرایی میگوید ذهن شما مانند این تصویر است. اجزای کوچک مختلفی را از بدن و مغز شما جمع میکند و با هم، افکار و احساسات شما را ایجاد میکنند. این ایده به ما نشان میدهد که هیچ بخش واحدی از شما ذهن شما را نمیسازد؛ این کار تیمی بخشهای زیادی است که شما را به آنچه هستید تبدیل میکند.
بیایید به چند مثال ساده در زندگی روزمره نگاهی بیندازیم که نشان میدهد ایدههای مربوط به ذهن چگونه کار میکنند. تصور کنید که در حیاط مدرسه با دوستانتان بازی میکنید. یکی از دوستانتان ممکن است آرام روی نیمکت نشسته باشد. متوجه میشوید که آنها مانند بقیه نمیخندند یا نمیدوند. حتی بدون هیچ کلامی، میتوانید احساس کنید که دوستتان ممکن است کمی غمگین یا خسته باشد. این به این دلیل است که شما درک میکنید که احساسات درون آنها واقعی هستند، حتی اگر نتوانید آن افکار را ببینید. این درک، راهی ساده برای نشان دادن نحوه استفاده ما از نظریههای ذهن است.
مثال دیگری را میتوان قبل از خواب دید. به داستانهای شگفتانگیزی که قبل از خواب میشنوید فکر کنید. وقتی به یک داستان گوش میدهید، شخصیتهای مختلف و ماجراجوییهای آنها را تصور میکنید. اگرچه این شخصیتها واقعی نیستند، ذهن شما آنها را بسیار زنده جلوه میدهد. حتی ممکن است هیجانی را که شخصیتها احساس میکنند، حس کنید. دلیلش این است که ذهن شما تصاویر و احساساتی را ایجاد میکند و به شما امکان میدهد ایدههای مختلف را درک کنید. به این ترتیب، داستانها در مورد احساسات مختلف به شما میآموزند و به شما کمک میکنند ببینید که همه در ذهن خود احساساتی را تجربه میکنند.
حالا، به زمانی فکر کنید که اسباببازی مورد علاقهتان را گم کردهاید. ممکن است احساس غم یا ناراحتی زیادی کرده باشید و حتی گریه کرده باشید. وقتی میبینید شخص دیگری چیزی را که دوست دارد گم میکند، میفهمید که او هم به دلیل تجربیات خودتان همین احساس را دارد. این همدلی یا توانایی درک آنچه دیگران احساس میکنند، بخشی از چگونگی درک ما از ذهن است. اگرچه ممکن است همیشه کلماتی برای توصیف احساسات خود نداشته باشید، اما نشان میدهید که ذهنی پرمشغله دارید که از هر تجربهای درس میگیرد.
نظریههای ذهن بسیار مفید هستند زیرا به ما اجازه میدهند خودمان و دیگران را بهتر درک کنیم. وقتی میدانید که دوستتان افکار و احساساتی درست مانند شما دارد، میتوانید مهربانتر و دلسوزتر باشید. به عنوان مثال، اگر دوستتان پس از یک روز سخت احساس ناراحتی میکند، درک شما میتواند به شما کمک کند تا با یک آغوش یا یک کلمه محبتآمیز او را آرام کنید. این به اشتراک گذاشتن احساسات در ایجاد دوستیهای قوی و شاد بسیار مهم است.
در مدرسه، معلمان با پرسیدن سوال و تشویق شما به اشتراک گذاشتن احساساتتان، به شما کمک میکنند تا در مورد احساسات و افکارتان اطلاعات کسب کنید. وقتی در مورد اینکه چرا ممکن است خوشحال باشید یا حتی چرا غمگین باشید صحبت میکنید، از درک خود از ذهن استفاده میکنید. یادگیری در مورد این ایدهها میتواند به شما کمک کند تا احساسات خود را به وضوح بیان کنید و بفهمید دیگران چه چیزی را ممکن است تجربه کنند. این امر مدرسه را به مکانی دوستانه و گرم برای همه تبدیل میکند.
پزشکان و مددکاران نیز از این ایدهها استفاده میکنند. وقتی کسی احساس غم یا نگرانی زیادی میکند، متخصصان سعی میکنند بفهمند که در ذهنش چه میگذرد. آنها متوجه میشوند که مغز ما، که خانه تمام افکار ماست، گاهی اوقات میتواند مشکلاتی داشته باشد که باعث ناراحتی ما میشود. پزشکان با مطالعه نحوه عملکرد ذهن، بهترین راهها را برای کمک به ما در داشتن احساس بهتر پیدا میکنند. این یکی از راههایی است که از نظریههای ذهن در دنیای واقعی برای شادتر و سالمتر کردن زندگی استفاده میشود.
پرسشهای بزرگ متافیزیک با نظریههای ذهن همراه هستند. متافیزیک میپرسد: «واقعی چیست؟» و «اگر نمیتوانیم چیزی مانند ذهن را ببینیم، چگونه وجود دارد؟» این پرسشها بسیار عمیق و گاهی اوقات درک آنها دشوار است، اما به ما کمک میکنند تا ببینیم جهان پر از شگفتی است. اگرچه ممکن است ذهن خود را به عنوان چیزی مانند درخت یا ماشین نبینید، اما میدانید که واقعی است زیرا افکار و احساسات خود را حس میکنید.
یک بار دیگر به داستان مورد علاقهتان قبل از خواب فکر کنید. شخصیتهای داستان شما را میخندانند، گریه میکنند یا هیجانزده میکنند. حتی اگر میدانید که داستان یک مکان واقعی نیست، احساساتی که به شما میدهد بسیار واقعی هستند. متافیزیک به ما میگوید که هر چیز واقعی را نمیتوان دید. به همین ترتیب، ذهن شما بسیار واقعی است، حتی اگر در درون شما پنهان باشد. این ایده به ما کمک میکند تا درک کنیم که احساسات، افکار، رویاها و حتی تخیل ما، همگی بخشهای مهمی از زندگی هستند.
راه دیگر برای دیدن این ارتباط، در نظر گرفتن ذهن به عنوان یک باغ جادویی است. در باغ شما، گلهای مختلف زیادی وجود دارد. هر گل میتواند نمایانگر یک فکر یا یک احساس، مانند شادی، غم، عشق یا هیجان باشد. همانطور که یک باغ با انواع مختلف گلها زیبا میشود، ذهن شما نیز به دلیل افکار و احساسات مختلف شما غنی و زیباست. متافیزیک ما را تشویق میکند که به تصویر بزرگ نگاه کنیم و درک کنیم که حتی چیزهایی که نمیتوانیم لمس کنیم، مانند این احساسات، به اندازه چیزهایی که هر روز میبینیم واقعی و مهم هستند.
یکی از شگفتانگیزترین بخشهای یادگیری نظریههای ذهن، درک این نکته است که هر کسی ذهن خاص خود را دارد. هر فرد افکار، رویاها و احساسات خود را به روش خاص خود تجربه میکند. وقتی دوستی را در حال خندیدن یا اخم کردن میبینید، میتوانید حدس بزنید که ممکن است به چه چیزی فکر کند یا چه احساسی داشته باشد. این به شما کمک میکند تا دوست بهتری شوید زیرا یاد میگیرید که به احساسات دیگران اهمیت دهید.
برای مثال، اگر دوستتان هنگام بازی زمین بخورد، ممکن است سریع به سمتش بدوید تا به او کمک کنید بلند شود. شما میدانید که با کمی کمک حالش بهتر میشود، چون خودتان هم قبلاً همین درد را تجربه کردهاید. درک این موضوع که هر کسی ذهنی دارد که میتواند درد، شادی یا هیجان را حس کند، به ایجاد دنیایی مهربان و دوستانه کمک میکند. این درک از توجه به سیگنالهای کوچکی مانند لبخند یا اشک ناشی میشود که به ما نشان میدهد کسی چه احساسی دارد.
فیلمها و کارتونها همچنین به ما نشان میدهند که شخصیتهای مختلف چه احساسی در درون خود دارند. وقتی یک کارتون تماشا میکنید، میتوانید تشخیص دهید که یک شخصیت شجاع است در حالی که دیگری خجالتی است. این برنامهها از داستانهای سادهای استفاده میکنند تا به ما بیاموزند که حتی اگر افراد یا شخصیتها متفاوت به نظر برسند، همه آنها ذهنی دارند که میتواند چیزهای زیادی را احساس کند. این ایده درک دیگران در قلب نظریههای ذهن قرار دارد و جهان را به مکانی دوستانهتر تبدیل میکند.
یادگیری در مورد ذهن مانند رفتن به یک سفر طولانی و هیجانانگیز است. هر روز چیزهای جدیدی در مورد نحوه تفکر و احساس خود یاد میگیرید. حتی وقتی خواب هستید، ذهن شما مشغول رویاپردازی با انواع ماجراجوییها است. با افزایش سن، ذهن شما درسهای بیشتری از دنیای اطرافتان یاد میگیرد. هر روز فرصتی برای پرسیدن این سوالها به شما میدهد: «چرا من اینطور احساس میکنم؟» یا «دوستم از کجا میداند من به چه چیزی نیاز دارم؟» این سوالات ساده آغاز یک ماجراجویی بزرگ در درک زندگی هستند.
خانوادهها، معلمان و دوستان، همگی داستانها و ایدههایی در مورد ذهن به اشتراک میگذارند. برخی داستانها میگویند که ذهن مانند جادو است، در حالی که برخی دیگر آن را با یک کامپیوتر شلوغ یا یک باغ زیبا مقایسه میکنند. همه این ایدهها به ما کمک میکنند تا درک کنیم که ذهن ما خاص است. وقتی یک داستان خندهدار را به اشتراک میگذارید یا کسی را که غمگین است دلداری میدهید، ایدههای نظریههای ذهن را به کار میگیرید. هر لبخند، خنده و اشک، نشانه کار زیبایی است که ذهن شما انجام میدهد.
همچنان که به رشد خود ادامه میدهید، ممکن است پاسخهای زیادی به این سوال که «ذهن چیست؟» بشنوید. برخی از پاسخها ممکن است ساده باشند، در حالی که برخی دیگر پیچیدهتر. اما همیشه به یاد داشته باشید که افکار و احساسات شما مهم هستند. آنها شما را منحصر به فرد میکنند و به شما کمک میکنند با دیگران ارتباط برقرار کنید. سفر برای یادگیری در مورد ذهن یک پاسخ نهایی ندارد - این یک ماجراجویی است که تا زمانی که زنده هستید ادامه دارد.
ایدههای نظریههای ذهن فقط افکار جالبی نیستند؛ بلکه در دنیای واقعی برای کمک به مردم هر روز استفاده میشوند. در مدارس، معلمان از این ایدهها برای کمک به دانشآموزان در درک احساساتشان و مهربان بودن با یکدیگر استفاده میکنند. وقتی یاد میگیرید که احساسات خود را بیان کنید و احساسات دوستتان را درک کنید، از ایدههای نظریههای ذهن استفاده میکنید.
پزشکان و مشاوران نیز از این ایدهها برای کمک به افراد در داشتن احساس بهتر استفاده میکنند. آنها نحوهی عملکرد مغز ما و چگونگی ایجاد احساس شادی، غم یا ترس در ما را مطالعه میکنند. با درک این ایدهها، آنها میتوانند راههایی برای کمک به شما در هنگام ناراحتی پیدا کنند. این بسیار مهم است زیرا احساس درک شدن و مورد توجه قرار گرفتن باعث میشود همه احساس امنیت و شادی بیشتری داشته باشند.
حتی در خانوادهها، والدین وقتی با شما در مورد روزتان صحبت میکنند، از ایدههای سادهی نظریههای ذهن استفاده میکنند. آنها ممکن است بپرسند: «چه احساسی داشتی؟» یا «نظرت در مورد اتفاقی که امروز افتاد چیست؟» این سؤالات به شما کمک میکنند تا احساسات خود را کشف کنید و یاد بگیرید که آنها را با دیگران به اشتراک بگذارید. با صحبت کردن در مورد احساساتتان، در درک آنچه در ذهن خود و در ذهن اطرافیانتان میگذرد، بهتر میشوید.
داستانها، فیلمها و کارتونها نیز از این ایدهها استفاده میکنند. آنها شخصیتهایی را نشان میدهند که افکار و احساسات متفاوتی دارند و به ما کمک میکنند تا درک کنیم که دنیای درونی ما به اندازه دنیای بیرونی مهم است. ماجراجوییها و مبارزات شخصیتها میتواند درسهایی در مورد همدلی، شجاعت و عشق به ما بیاموزد. با تماشای این داستانها، یاد میگیرید که هر ذهنی خاص است و هر شخصی چیزی منحصر به فرد برای به اشتراک گذاشتن دارد.
در این درس، ما ایدههای مهم زیادی در مورد ذهن و نحوه درک آن آموختیم. ما کشف کردیم که:
به یاد داشته باشید، ذهن شما مانند نور ویژهای است که درون شما میدرخشد. این نور به شما کمک میکند احساس شادی کنید، معماها را حل کنید و از دوستانتان مراقبت کنید. ایدههایی که امروز آموختیم، از دوگانهگرایی گرفته تا نوخاستهگرایی، روشهای مختلفی برای درک جادوی ذهن شما هستند. متافیزیک به ما کمک میکند تا سوالات بزرگی در مورد زندگی را بررسی کنیم، حتی اگر نتوانیم همه چیز را با چشمان خود به وضوح ببینیم. در عوض، ما با ذهن خود احساس و فکر میکنیم و این همان چیزی است که شما را بسیار منحصر به فرد و شگفتانگیز میکند.
هر روز، با یادگیری چیزهای جدید و درک بیشتر از جهان و افراد درون آن، ذهن شما رشد میکند. احساسات، افکار و حتی رویاهای شما، همگی بخشهای مهمی از وجود شما هستند. با به اشتراک گذاشتن افکارتان با خانواده و دوستانتان، به ایجاد جهانی گرم و مهربان کمک میکنید. در هر لبخند، هر اشک و هر فکر پنهانی، ذهن شما جادوی درخشان خود را نشان میدهد.
به یادگیری در مورد خود و دیگران ادامه دهید. سوالاتی مانند «چرا من این احساس را دارم؟» و «دوستم چه احساسی ممکن است داشته باشد؟» بپرسید، زیرا هر سوال شما را به یک ماجراجویی جدید در دنیای شگفتانگیز ذهنتان هدایت میکند. این سفر پر از رنگهایی مانند قرمز روشن هیجان، آبی ملایم آرامش و زرد گرم شادی است. همه این رنگها با هم ترکیب میشوند تا تصویری زیبا از شما بسازند.
همیشه به یاد داشته باشید که درک ذهنتان میتواند به شما در انتخابهای هوشمندانه کمک کند. وقتی در مورد احساسات خود و نحوه صحبت کردن در مورد آنها یاد میگیرید، یاد میگیرید که چگونه به دیگران کمک کنید. این یکی از مهمترین درسهای همه است: همه ما در این سفر شریک هستیم و همه ما قدرت داریم که دنیای خود را به مکانی مهربانتر و قابل درکتر تبدیل کنیم.