امروز در مورد یک ایده بسیار بزرگ و جالب به نام مسئله دشوار آگاهی صحبت خواهیم کرد. این ایده از ما میخواهد که به روشی ساده در مورد احساسات و افکار خود فکر کنیم. شما ممکن است هر روز احساس شادی، غم یا هیجان داشته باشید و اینها بخشهایی از چیزی هستند که ما آن را آگاهی مینامیم. حتی اگر هر روز این احساسات را تجربه کنید، بزرگسالان هنوز میپرسند که چرا ما آنها را داریم و چگونه کار میکنند. این سوال به این دلیل مسئله دشوار آگاهی نامیده میشود که پاسخ به آن آسان نیست.
این درس به شما کمک میکند تا معنای آگاهی را بیاموزید، به چند مثال ساده نگاه کنید و کمی در مورد چگونگی استفاده متفکران بزرگ از موضوعی به نام متافیزیک برای مطالعه این سؤالات توضیح دهید. اگرچه متافیزیک میتواند کلمه سختی باشد، اما صرفاً مطالعه ایدههای بزرگی مانند دلیل وجود ما و آنچه باعث میشود چیزها را احساس کنیم، است. بیایید ماجراجویی خود را در یادگیری در مورد ذهن خود آغاز کنیم!
هوشیاری حالت بیداری و آگاهی از جهان است. مانند نوری در درون شماست که به شما کمک میکند همه چیز را در اطراف خود ببینید، بشنوید و احساس کنید. وقتی بیدار هستید، میدانید که خوشحال، هیجانزده یا حتی کمی غمگین هستید. هر یک از این احساسات چیزی در مورد جهان و خودتان به شما میگوید.
تصور کنید که در یک روز آفتابی از پنجره به بیرون نگاه میکنید. درختان، مردم و پرندگانی را که در آسمان پرواز میکنند میبینید. همچنین متوجه میشوید که خورشید چگونه باعث گرم شدن شما میشود. این احساس، همراه با هر چیزی که میبینید و میشنوید، بخشی از آگاهی شماست. ذهن شما مشغول دریافت تمام جزئیات و احساسات جهان است.
به عبارت ساده، آگاهی چیزی است که باعث میشود شما بدانید که خودتان هستید. این تجربه احساس کردن، فکر کردن و دوست داشتن چیزهای اطراف شماست.
هر روز صبح که از خواب بیدار میشوید و برای مدرسه آماده میشوید، از هوشیاری خود استفاده میکنید. احساس خوابآلودگی میکنید، سپس وقتی دوستانتان را میبینید خوشحال میشوید و برای یادگیری چیزهای جدید هیجانزده میشوید. همه این احساسات به شما کمک میکنند زندگی را به روشی خاص تجربه کنید.
وقتی غذای مورد علاقهتان، مانند یک بستنی خوشمزه یا یک ساندویچ خوشمزه را میخورید، نه تنها طعم غذا را میچشید، بلکه احساس لذت نیز میکنید. این احساس خوب توسط آگاهی شما به وجود میآید. یا به این فکر کنید که وقتی با یک حیوان خانگی یا یک دوست بازی میکنید چه احساسی دارید. احساسات گرم و دلنشین درون شما، گواهی بر آگاهی شما در عمل است.
مثال دیگر این است که وقتی به آهنگ مورد علاقهتان گوش میدهید. گوشهایتان موسیقی را میشنود، قلبتان کمی تندتر میزند و حتی ممکن است دلتان بخواهد برقصید. همه اینها بخشهایی از هوشیاری هستند. آنها مانند سرنخهای کوچکی هستند که به شما میگویند زنده هستید و دنیای اطرافتان را حس میکنید.
حالا، بیایید معمای اصلی درسمان را بررسی کنیم: مسئلهی دشوار آگاهی . مسئلهی دشوار، سوالی بسیار ساده اما عمیق میپرسد: «چرا ما احساسات، افکار و تجربیات داریم؟»
حتی اگر چیزهای زیادی در مورد نحوه عملکرد مغزمان یاد بگیریم، هنوز توضیح دقیق اینکه چرا چیزها را به این شکل احساس میکنیم، آسان نیست. برای مثال، ممکن است از خود بپرسید: «چرا یک آغوش باعث میشود احساس گرما و امنیت کنم، یا چرا یک فیلم ترسناک باعث میشود قلبم تند بزند؟» اگرچه مغز ما سیگنالهایی ارسال میکند که به بدن ما کمک میکند این احساسات را احساس کند، اما این تجربه درونی هنوز یک راز است.
این راز، مسئلهی دشوار را بسیار جالب میکند. این نشان میدهد که حتی اگر بدانیم یک ماشین اسباببازی چگونه با باتری و چرخدنده حرکت میکند، ممکن است هنوز از خود بپرسیم چه چیزی باعث میشود ماشین احساس کند که روی یک مسیر صاف حرکت میکند. به همین ترتیب، هنوز هیچکس بهطور کامل نمیفهمد که چگونه جرقهای از فعالیت الکتریکی در مغز به تجربهی زیبای لبخند، خنده یا اشک تبدیل میشود.
متافیزیک کلمهای است که ممکن است بزرگ و دشوار به نظر برسد، اما به سادگی مطالعهی سوالات بسیار بزرگی در مورد زندگی است. سوالاتی مانند «واقعی چیست؟» و «وجود داشتن به چه معناست؟» را مطرح میکند. در درس ما، متافیزیک به ما کمک میکند تا در مورد سوالاتی مانند مسئلهی دشوار آگاهی فکر کنیم.
تصور کنید یک پازل بسیار بزرگ دارید. بعضی از قطعات پازل به راحتی جا میشوند، مثلاً اینکه بدانید چشمانتان به شما اجازه دیدن میدهند. با این حال، بعضی از قطعات پازل بسیار پیچیده هستند. یکی از این قطعات پیچیده، فهمیدن این است که احساسات شما، مانند شادی یا غم، چگونه از مغزتان سرچشمه میگیرند. این مسئلهی دشوارِ آگاهی است.
بزرگسالانی که متافیزیک میخوانند، سعی میکنند با پرسیدن سوالات عمیق، این معماها را درک کنند. آنها در این فکر هستند که مغز شما چگونه میتواند تمام تجربیات زیبا و گاهی گیجکنندهای را که هر روز دارید، خلق کند. اگرچه این سوالات بسیار سخت هستند، اما فکر کردن به آنها به ما کمک میکند تا درباره اینکه چه کسی هستیم، بیشتر بدانیم.
مسئلهی دشوار بسیار مهم است زیرا به ما کمک میکند تا چیزی بسیار خاص را درک کنیم - اینکه چرا ما منحصر به فرد هستیم. هر فرد، حیوان و حتی گیاه روش خاص خود را برای تجربهی جهان دارد. برای انسانها، احساسات و افکار ما به ما کمک میکند تا انتخاب کنیم، هنر خلق کنیم، از طبیعت لذت ببریم و دوستی برقرار کنیم.
برای مثال، وقتی به خاطر بازی کردن با یک دوست احساس شادی میکنید، آن شادی چیزی نیست که بتوانید آن را لمس کنید یا ببینید، بلکه برای شما کاملاً واقعی است. از طرف دیگر، اگر به خاطر از دست دادن اسباببازی مورد علاقهتان احساس غم میکنید، آن غم به همان اندازه مهم است. این احساسات زندگی شما را رنگارنگ و پر از معنا میکنند.
مسئلهی دشوار آگاهی به ما یادآوری میکند که هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری در مورد چگونگی عملکرد زندگی درونی ما وجود دارد. اگرچه ما مغزهای خود را میبینیم و آنها را در آزمایشگاههای تحقیقاتی تماشا میکنیم، معنای واقعی احساسات ما همچنان یک راز است که کنجکاوی و شگفتی را در افراد در هر سنی برمیانگیزد.
افراد مختلف سعی میکنند مسئلهی دشوار آگاهی را به روشهای مختلفی توضیح دهند. دو گروه وجود دارند که در مورد این ایدهها فکر میکنند: دانشمندان و فیلسوفان .
دانشمندان مغز را طوری مطالعه میکنند که انگار یک ماشین پیچیده یا یک کامپیوتر است. آنها به تصاویر مغز نگاه میکنند و سیگنالهای کوچک را مطالعه میکنند. آنها میدانند که وقتی مغز شما پیام میفرستد، شما احساسات را احساس میکنید. دانشمندان چیزهای زیادی در مورد اینکه کدام قسمتهای مغز به شما در دیدن، شنیدن و حرکت کمک میکنند، آموختهاند.
با این حال، حتی با وجود همه این اکتشافات، دانشمندان هنوز میپرسند: «چرا این سیگنالها باعث میشوند وقتی خوشحالم احساس گرما کنم یا وقتی میترسم احساس سرما کنم؟» پاسخ به این سوال میتواند بسیار دشوار باشد، و این قلب مسئله دشوار است.
از سوی دیگر، فیلسوفان عاشق پرسیدن سوالاتی هستند که پاسخهای سادهای ندارند. آنها به این فکر میکنند که زنده بودن به چه معناست و احساسات ما چگونه ما را به انسان تبدیل میکند. برای مثال، یک فیلسوف ممکن است بپرسد: «اگر یک ربات میتوانست مانند ما حرکت کند، آیا به همان شیوه احساس شادی یا غم میکرد؟» این نشان میدهد که حتی وقتی چیزها از بیرون شبیه به هم به نظر میرسند، تفاوت عمیقی در درون یک فرد وجود دارد که او را منحصر به فرد میکند.
هم دانشمندان و هم فیلسوفان به ما کمک میکنند تا ببینیم جهان پر از شگفتی است. آنها مانند دو دوست به هم میپیوندند و هر کدام سوالات متفاوتی میپرسند تا یک راز بزرگ را کشف کنند: چگونه و چرا آنچه را که احساس میکنیم، احساس میکنیم.
هر روز، شما احساسات مختلفی را تجربه میکنید. گاهی اوقات هنگام بازی با دوستانتان یا خوردن خوراکی مورد علاقهتان احساس بسیار خوبی دارید. گاهی اوقات، وقتی چیزی مطابق میلتان پیش نمیرود، ممکن است کمی ناراحت شوید. همه این احساسات بخشی از آگاهی شما هستند.
تصور کنید که در حال رنگآمیزی یک تصویر هستید. ممکن است وقتی حال خوبی دارید، رنگهای روشن و شاد را انتخاب کنید، یا وقتی کمی غمگین هستید، رنگهای تیرهتر را. همانطور که هر رنگی جلوه خاص خود را دارد، هر احساسی نیز کیفیت خاصی دارد که آن را منحصر به فرد میکند.
مسئلهی دشوار آگاهی میپرسد: «چرا این احساسات به این شکل احساس میشوند؟» مثل این است که بپرسیم چرا یک مداد شمعی آبی آرام به نظر میرسد و چرا یک مداد شمعی قرمز جسورانه به نظر میرسد. اگرچه میتوانیم رنگها را ببینیم و نام ببریم، اما احساساتی که با آنها همراه هستند هنوز مرموز هستند.
بدن و ذهن شما هر روز با هم کار میکنند. بدن شما حرکات شما مانند دویدن، پریدن یا رقصیدن را کنترل میکند. با این حال، ذهن شما مانند یک دستیار است که به شما امکان میدهد احساس کنید و فکر کنید. اگرچه بدن شما از استخوان و ماهیچه ساخته شده است، ذهن از افکار و احساسات ساخته شده است.
یک ربات اسباببازی را تصور کنید که قطعات متحرک دارد. میتوانید دستها و پاهای ربات را ببینید و میدانید که با برق کار میکند. اما اگر این ربات احساساتی مانند خنده یا گریه داشته باشد، با یک ماشین معمولی بسیار متفاوت خواهد بود. این ترکیب از قطعات فیزیکی و احساسات مرموز همان چیزی است که بسیاری از دانشمندان آن را مسئله ذهن-بدن مینامند و بخشی از مسئله دشوار آگاهی است.
به عبارت ساده، ذهن بخشی از وجود شماست که عاشق داستانها، رویاها و شگفتیها است. همچنین بخشی است که به شما امکان میدهد از کارتون مورد علاقهتان لذت ببرید یا از یک بازی سرگرمکننده لذت ببرید. درک نحوه عملکرد ذهن به شما کمک میکند تا از هر احساس کوچک درونتان قدردانی کنید.
اگرچه افراد باهوش زیادی مغز را مطالعه کردهاند، اما هنوز قطعاتی از این پازل وجود دارد که ما آنها را درک نمیکنیم. ما میدانیم که مغز ما از سیگنالهای الکتریکی برای کمک به دیدن، احساس کردن و حرکت کردن ما استفاده میکند. اما ما هنوز در تلاشیم تا بفهمیم که چگونه این سیگنالها میتوانند تجربه خاص «خود بودن» را ایجاد کنند.
به زمانی فکر کنید که یک سیب شیرین را میچشید. شما میدانید که شیرین است زیرا زبان و مغز شما با هم کار میکنند. اما چرا باید آن طعم باعث لبخند یا تعجب شما از شیرینی آن شود؟ این راز در قلب مسئله دشوار آگاهی قرار دارد.
بعضی از قسمتهای این پازل آسانتر هستند، مثل دانستن اینکه شما از چشمانتان برای دیدن استفاده میکنید. اما درک اینکه چرا یک آغوش حس گرمای بیشتری به شما میدهد یا چرا یک آهنگ مورد علاقه میتواند شما را به رقص درآورد، هنوز چیزی است که حتی بزرگسالان هم به آن فکر میکنند. این به ما یادآوری میکند که زندگی پر از رمز و رازهای کوچکی است که هر یک از ما را خاص میکند.
هر روز، ممکن است خودتان را در حال پرسیدن سوالاتی مانند «چرا وقتی خوشحالم صورتم لبخند میزند؟» یا «چرا یک بازی سرگرمکننده باعث میشود قلبم تند بزند؟» بیابید. همه اینها بخشی از کاوش در آگاهی شما هستند. وقتی کنجکاو هستید، چیزهای جدیدی یاد میگیرید. کنجکاوی یک احساس بسیار مهم است که به شما کمک میکند رشد کنید و عاقلتر شوید.
تصور کنید که به یک باغ بزرگ با گلهای متنوع نگاه میکنید. بعضی از گلها قرمز، بعضی زرد و بعضی آبی هستند. حتی اگر چیزهای زیادی در مورد باغ بدانید، ممکن است هنوز تعجب کنید که چرا گلهای قرمز اینقدر روشن به نظر میرسند یا چرا گلهای آبی آرام به نظر میرسند. این سؤالات کوچک به شما کمک میکنند تا ببینید که حتی چیزهای روزمره نیز میتوانند پر از شگفتی باشند.
به همین ترتیب، وقتی میپرسید چرا احساسات متفاوتی دارید، یک کاوشگر کنجکاو هستید. شما در جستجوی پاسخها در معمای بزرگ آگاهی هستید. این تلاش برای یافتن پاسخها چیزی است که هم دانشمندان و هم فیلسوفان در آن مشترک هستند، حتی اگر گاهی اوقات جهان را به طرق مختلف میبینند.
بخش هیجانانگیز دیگری از آگاهی، تخیل است. تخیل به شما امکان میدهد تصاویر و داستانهایی را در ذهن خود خلق کنید. وقتی سرزمینی جادویی پر از پری و اژدها را تصور میکنید، از آگاهی خود برای ساختن دنیایی خارقالعاده استفاده میکنید.
رویاها هم مشابه هستند. وقتی میخوابید، ممکن است رویاهایی پر از ماجراجوییهای جالب داشته باشید. حتی اگر رویاها عجیب به نظر برسند، راهی هستند که ذهن شما جادوی خود را نشان میدهد. این ماجراجوییها در ذهن شما بخشی از این سوال بزرگ هستند که مغز شما چگونه احساسات و افکار را ایجاد میکند.
این روش سرگرمکنندهی رویاپردازی و تخیل، یکی از راههای فراوانی است که هوشیاری شما میدرخشد. این قطعهی دیگری از پازلِ مسئلهی دشوار است و نشان میدهد که چیزهای بسیار بیشتری برای یادگیری در مورد چگونگی عملکرد ذهن شما وجود دارد.
بیایید آگاهی را به عنوان یک نور بسیار خاص در درون خود در نظر بگیریم. این نور مانند یک چراغ قوه معمولی نیست. این نوری است که به شما کمک میکند تا از هر آنچه میبینید، میشنوید و احساس میکنید آگاه شوید. گاهی اوقات وقتی خوشحال هستید، نور به شدت میدرخشد و گاهی اوقات وقتی آرام هستید، به آرامی میدرخشد.
تصور کنید که نور اتاق شما با تغییر آب و هوا تغییر میکند. در یک روز آفتابی، نور روشن و گرم است. در یک روز ابری، ملایم و لطیف است. همین اتفاق در درون شما نیز میافتد. احساسات شما با هر موقعیتی تغییر میکند و این تغییرات، نور درونی شما را منحصر به فرد و مرموز میکند.
مسئلهی دشوار آگاهی این سوال را مطرح میکند: «چرا نور درونی من به این شکل میدرخشد؟» این سوال در مرکز معمای ما قرار دارد و به ما یادآوری میکند که حتی چیزی به سادگی یک احساس میتواند بسیار عمیق و غیرقابل توضیح باشد.
هر روز، احساسات و افکار زیادی را تجربه میکنید که زندگی شما را رنگارنگ میکنند. چه هیجان یک جشن تولد باشد و چه آرامش ملایم یک داستان قبل از خواب، این لحظات همگی بخشی از آگاهی شما هستند.
تصور کنید زندگی شما مانند یک کتاب داستان پر از فصلهای مختلف است. بعضی از فصلها پر از خنده هستند، در حالی که بعضی دیگر کمی غمانگیز. هر فصل به شما کمک میکند تا جادوی درون خود را بیشتر درک کنید. مسئلهی دشوار آگاهی مانند سوالی در انتهای هر فصل است. این سوال میپرسد: «چه چیزی باعث میشود این لحظات اینقدر خاص به نظر برسند؟»
اگرچه ممکن است پاسخها به راحتی به دست نیایند، اما هر روز صفحات جدیدی به کتاب خود اضافه میکنید و هر صفحه داستان شما را غنیتر و جالبتر میکند. به همین دلیل است که فکر کردن در مورد آگاهی هم سرگرمکننده و هم مهم است.
زندگی شما پر از تجربیات شگفتانگیز است. وقتی با دوستانتان میخندید، بازیهای مورد علاقهتان را انجام میدهید یا حتی از یک لحظه آرام با خودتان لذت میبرید، در حال استفاده از آگاهی خود هستید. این همان چیزی است که هر لحظه را خاص و منحصر به فرد میکند.
هر احساسی که دارید، چه شادی باشد و چه کمی غم، به تصویر درونی شما رنگی میبخشد. این رنگها به شما کمک میکنند تا درباره خود و جهان بیشتر بدانید. آنها بخشهایی از پازلی هستند که به عنوان مسئله دشوار آگاهی شناخته میشود.
حتی در روزهایی که همه چیز ساده به نظر میرسد، به یاد داشته باشید که هر لبخند، خنده یا لحظهای متفکرانه، سرنخی از راز شگفتانگیز درون شماست. تجربیات شما مهم هستند و هر احساس جدید مانند قطعهای کوچک از یک پازل غولپیکر و گیجکننده است.
یکی از بهترین راهها برای درک هوشیاریتان، صحبت کردن در مورد آن با دیگران است. وقتی با دوستان یا خانوادهتان در مورد اینکه چه چیزی شما را خوشحال میکند یا چرا چیزی کمی شما را ناراحت میکند، صحبت میکنید، در حال کشف رمز و راز ذهن خود هستید.
این به اشتراک گذاشتن خیلی مهم است. مثل این است که موقع بازی اسباببازیهایتان را با هم شریک میشوید. هر اسباببازی منحصر به فرد است و با به اشتراک گذاشتن، چیز جدیدی در مورد یکدیگر یاد میگیرید. به همین ترتیب، صحبت کردن در مورد احساساتتان به شما کمک میکند تا ببینید هر فردی دنیا را به روش خاص خودش تجربه میکند.
حتی اگر همه پاسخها را نداشته باشید، بحث در مورد افکار و احساساتتان تصویر واضحتری را ترسیم میکند و شما را یک قدم به درک معمای بزرگ مسئله دشوار آگاهی نزدیکتر میکند.
امروز، ما آموختهایم که آگاهی ، تماماً در مورد آگاه بودن از احساسات، افکار و دنیای شگفتانگیز اطراف شماست. این مانند نوری خاص در درون شماست که هر روز به شکلی منحصر به فرد میدرخشد.
مسئلهی دشوار آگاهی ، معمای بزرگی است. این مسئله از ما میخواهد که از خود بپرسیم: «چرا ذهن من چنین تجربیات زیبایی را حس میکند، فکر میکند و خلق میکند؟» اگرچه میدانیم که مغز ما به ما کمک میکند بخندیم، گریه کنیم و رویا ببینیم، اما نحوهی دقیق ایجاد این احساسات توسط آن هنوز یک راز است.
ما همچنین آموختیم که متافیزیک به ما کمک میکند تا در مورد این ایدههای بزرگ فکر کنیم. متافیزیک ما را در پرسیدن سوالات عمیق در مورد زندگی و معنای وجود داشتن راهنمایی میکند. حتی اگر این سوالات بسیار چالش برانگیز باشند، ما را تشویق میکنند که کنجکاو باشیم و به کاوش در دنیای درونی خود ادامه دهیم.
ما به مثالهای روزمره نگاه کردیم - مانند شادی ناشی از بازی با دوستان، هیجان یک جشن تولد و حتی آرامش ناشی از یک داستان آرام قبل از خواب. همه این لحظات به ما نشان میدهند که ذهن ما پر از شگفتی و رمز و راز است.
در نهایت، به یاد داشته باشید که هم دانشمندان و هم فیلسوفان برای درک این معماها بسیار سخت تلاش میکنند. آنها از روشهای مختلفی برای بررسی و توضیح اینکه چرا ما آنچه را که احساس میکنیم، احساس میکنیم، استفاده میکنند. هر کشف جدید مانند نور کوچکی است که به تصویر بزرگ ما از اینکه چه کسی هستیم، میافزاید.
حتی اگر جوان باشید، احساسات و افکار شما قطعات مهمی از پازل بزرگ آگاهی هستند. هر روز، همانطور که یاد میگیرید و رشد میکنید، فصل جدیدی به داستان شگفتانگیز زندگی خود اضافه میکنید.
به یاد داشته باشید، ذهن شما مکانی جادویی پر از افکار روشن و کنجکاوانه است. حتی اگر مسئله دشوار آگاهی مانند یک معمای بزرگ به نظر برسد، هر سوال کوچکی که میپرسید و هر احساسی که تجربه میکنید، گامی به سوی درک رمز و راز زندگی است. به کاوش ادامه دهید، به کنجکاوی ادامه دهید و همیشه از ماجراجویی یادگیری در مورد نور درونی خود لذت ببرید.